زلال وروان چون آب این وبلاگ، خونه ی تنهاییمه
| ||
بوی باران،بوی سبزه ،بوی خاک/شاخه های شسته ،باران خورده ،پاک
سلام ...این شکوفه های بالا تقدیم به شما....سال نو مبارک... اینم هفت سین سال 1390 دوس داشتی یه سری به ادامه ی مطلب بزن...حرف دله
برای تو می نویسم ای سالی که پر از خاطرات بودی ...با تو هستم ...آنچنان آرام وبی سروصدا از میان دستانمان عبور میکنی که گاهی کسی دلتنگ تو نمیشود...خاطرات را نقش بر صورت ما میکنی وبدون هیچ حرفی میروی!!!مارا از خواب بیدار نمی کنی؟؟؟با ما وداع نمی کنی؟؟؟سفره ی دلت را برای ما نا گشوده ،جمع میکنی؟؟؟رازهایت را بدون شنیده شدن با خود راهی ابدیت می کنی؟؟؟چرا سکوت ؟؟؟صبر کن...قبل از رفتنت کلام مرا بشو بعد برو ،اندکی صبر کن...حرف هایم در گلویم گیر کرده اند...از پایان همیشه دل گیرم...حس غریبی دارد...لحظه ی وداع...آنچنان سریع میگذر که فقط دستان خالی ام را برای تو تکان میدهم...نمی توانم تو را در دستانم یک جا جمع کنم ...تو کم کم چکه می کنی و دستانم فقط خیس می شوند....حالا که میروی ...آهسته برو ...می خواهم تا آخرین لحظه ی بودنت در کنارت باشم...بیدار بیدار... بای بای... [ جمعه 89/12/27 ] [ 10:43 عصر ] [ سما ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |